رضایت به قضای الهی
در ادامۀ بحث عالم مشاهده (جلسۀ 3، 5 شعبان 1443) به تبیین موضوع رضایت به قضای الهی میپردازیم.
در جلسات گذشته اصل و جایگاه مشاهده در نظام وجود تبیین شد. متوجه شدیم اگر هستی در جلوات گوناگون مراتب وجود تعین خارجی دارد ریشه و مبدئش آن مشاهدهای بوده که ذات اقدس اله از صفات خودش داشته است. پس اولین مشاهدهگر نظام هستی، ذات حق به خودش است. اگر ذات، خودش را در آیینۀ صفاتش مشاهده نمیکرد هرگز ظهوری اتفاق نمیافتاد و به تبع آن خلقت و تعینی در کار نبود. درواقع شریعت، طریقت، حقیقت، عقل، لوح، روح و ... همه جلوات یک شاهد و یک حقیقتاند که در مراتب گوناگون به خودش نظر کرده است و علیالاتصال هم این مشاهده اتفاق میافتد.
مشاهدۀ[1] موجودات زمینی به غیر از انسان براساس غریزهشان است. درواقع مشاهدهشان فقط به قضاست و قَدَری ندارند. قوای انسان هم به همین ترتیب. مثلاً قوۀ تغذیۀ انسان را درنظر بگیرید؛ این قوه در قضای الهی فقط هضم کردن را مشاهده کرده است؛ لذا برایش فرقی ندارد غذایی که هضم میکند حلال باشد یا حرام و در هر صورت هضم میکند.
اما مشاهده کردن انسان، اینگونه نیست. او علاوه بر آنچه به لحاظ خلقت مادی مشاهده کرده است مشاهدۀ خاص انسانی دارد که اگر برایش اتفاق نیفتد "صُمٌّ بُكْمٌ عُمْيٌ"[2] به عالم ابدی منتقل میشود. اگر هم اتفاق بیفتد قَدَرها و مسیرهایی را که براساس مشاهدۀ قضا مقابلش قرار میگیرد با دیدِ واحد و بدون لحاظ کثرت، انتخاب میکند.
پس اگر برخی از انسانها در دنیا غرق در کثرت هستند به دلیل آن است که مشاهدۀ حقیقی قضا را نداشتهاند. و اگر اولیاء الهی دچار کثرت نمیشوند به دلیل همین مشاهده است. پس گمان نکنیم که ایشان کثرات را نمیبینند. آنها هم به اندازۀ دَم و بازدمشان حق انتخاب گوناگون دارند و خدا هم هیچ مانعی برای هر یک از انتخابهایشان قرار نداده و برایشان جبری در کار نیست. چون خدا به همۀ انسانها اختیار داده و جلوی این اختیار را هم نمیگیرد.
نمونهاش حضرت عباس(علیهالسلام) بود. ایشان در کربلا مسئولیتها و به عبارتی قَدرهای متعددی داشت. علمدار لشکر، مدیریت خیمهها و زنان و کودکان و... . یکی از وظایفشان هم آبآوری برای خیمهها بود. ایشان به هر زحمتی بود خود را کنار فرات رساند؛ اما با اینکه تشنه بود لب به آب نزد. در حالی که میتوانست حداقل برای اینکه تاب و توانی برای مقابله با دشمن داشته باشد و بتواند آب را به خیمه برساند کمی آب بنوشد. دلیل این کار حضرت چه بود؟ آیا میتوان گفت برای مبارزه با نفسش آب را ننوشید؟! یا میخواست تشنگی امام و زنان و کودکان را بچشد و در آب خوردن بر آنان پیشی نگیرد؟! با این کار که توانش کم شد و نتوانست آب را به خیمه برساند و اهل خیام بیشتر تشنه ماندند! پاسخ این است که عباس(علیهالسلام) قضای الهی را در این امر مشاهده کرده بود و میدانست رضای خدا در این است که آب به خیمهها نرسد. ایشان این را مشاهده کرد و دیگر به دنبال چرایی این قضا هم نبود. چنانکه اباعبدالله(علیهالسلام) هم قضای الهی را در این مشاهده کرد که خدا خواسته ایشان را قتیل و زنان و کودکانشان را اسیر ببیند.
در زیارت امینالله میخوانیم: "اللَّهُمَّ فَاجْعَلْ نَفْسِي مُطْمَئِنَّةً بِقَدَرِكَ رَاضِيَةً بِقَضَائِكَ"؛ یعنی وقتی قضای الهی را مشاهده کنیم و به آن راضی شویم در مقدرات هم مطمئنیم. چه زمانی که تکهتکه شویم و چه آنجا که مانند سلیمان نبی(علینبیناوآلهوعلیهالسلام)، صاحب ملک و مال و منال شویم.
وقتی به کلیت قضای الهی نظر کنیم میبینیم که بسیاری از دست و پا زدنها و زور زدنهای ما اشتباه است. ازجمله در مسئلۀ تربیت فرزند. نمونهاش امام هادی(علیهالسلام) بود که فرزند ناخلفی به نام جعفر کذاب داشت که به طور علنی فسق میکرد و اهل شراب بود! آیا واقعاً امام نمیتوانست مانع این شود که پسرش حداقل در ملأ عام شراب نخورد؟! چرا این کار را نکرد؟ حضرت این قضای الهی را مشاهده کرده بود که هر انسانی مختار است و قرار نیست همۀ فرزندان بشر، خلف باشند؛ هرچند اگر پسر امام باشند. خدا اگر میخواست همه را مؤمن میآفرید. به پیامبرش هم میفرماید: "إِنَّكَ لَا تَهْدِي مَنْ أَحْبَبْتَ"[3]. حتی خدا نوح(علینبیناوآلهوعلیهالسلام) را توبیخ کرد که چرا فکر میکنی حتماً پسرت باید اهل تو باشد؟ این همه انسانهای مؤمن که همراهت سوار بر کشتی شدند میتوانند اهل تو باشند.
هرچند قضای الهی بر این هم هست که هر پدر و مادری نسبت به فرزندانشان وظایفی دارند که آن را هم شریعت مشخص کرده است و تشخیصش کار چندان دشواری نیست. وقتی والدین وظیفۀ خود را در قبال تربیت فرزندان انجام دادند فرزندان خودشان برای خودشان قضا و قدری دارند که باید خود آن را انتخاب کنند. اگر انتخابشان این بود که مانند جعفر کذاب، ناخلف باشند پدر و مادر نمیتوانند به زور آنها را صالح کنند. البته نه اینکه به ناخلف بودن فرزندشان راضی باشند؛ بلکه باید به قضای الهی که همان مختار بودن فرزند است رضایت دهند.
ما هم اگر قضای الهی را مشاهده کنیم با حوادث بالا و پایین نمیشویم و گمان نمیکنیم که هر چه ما میخواهیم باید همان بشود. وقتی وظیفهمان را انجام دادیم نگران چیزی نیستیم. چنانکه وقتی بذر درختی به صورت ریشه در خاک است اگر شاخهاش هم بشکند یا برگهایش زرد شود نگران نیست. اصل، بذر است و نه شاخ و برگ. بقای درخت هم به اصل بذر است؛ وگرنه شاخ و برگ، فانی هستند.
مشاهدۀ نبوت در رتبۀ حقیقت
در جلسات گذشته، مشاهدۀ نبوت را در مراتب شریعت و طریقت بررسی کردیم و در این جلسه میخواهیم مشاهدۀ نبوت در مرتبۀ حقیقت را بشناسیم.
طبق فرمایش سید حیدر آملی(قدسسره) در کتاب محیط اعظم، نبوت در نزد اهل حقیقت، خلافت مطلقۀ الهی است. یعنی اهل حقیقت به این اکتفا نمیکنند که نبی، پیغمبری صاحب معجزه و شریعت و مدیر سیاسی جامعه باشد. حتی نبی را تنها یک خبرآورنده از مراتب اسماء الهی هم نمیدانند. بلکه معتقدند حقیقت پیامبر، خلافت مطلقۀ الهی است و هر کاری به عنوان فعل از خدا صادر میشود از مصدر این نبی صادر میشود. تمام انبیا هم خلیفۀ الهی بودند؛ هرچند مراتب داشتند.
اصل نبوت، انباء و خبر دادن از قضای الهی بر روح اعظم است که خدا آن را بر نفس کلیه مبعوث کرد. نفس ما نیز از نفس کلیه منفک نیست و هر چه از ذات و اسماء الهی به نفس کلیه رسیده به نفوس جزئی هم که همان نفوس ماست علیالاتصال میرسد. پس اگر بخواهیم نبوت را مشاهده کنیم باید در نفسمان مشاهده کنیم و نه در فعل و ظاهر اعمال و اخلاقمان. هرچند اگر نفس را بشناسیم تازه نفس کلیه را شناختهایم و نبوت، تجلی اسماء و صفات در نفس کلیه است.
کسی که نفسش را بشناسد و اتصالش را با نفس کلیه و درنهایت با نبوت مشاهده کند در هر آیه از قرآن خودش را میبیند؛ هم در آیات مربوط به فرعون و فرعونیان خودش را میبیند و هم در آیات مربوط به بهشتیان. چون تمام اینها جلوات نفس کلیه در جمال و جلالش است.
از آدم تا خاتم(علیهمالسلام) همگی مظهری از مظاهر نبوت روح اعظم هستند؛ با این تفاوت که نبوت خاتمالانبیاء ذاتی و دائمی است و نبوت سایر انبیا عرضی و غیردائم. دایرۀ نبوت عرضی با نبوت خاتمالانبیاء بسته شد و به نبوت خاصه و دائمی رسید. در حقیقت با بسته شدن باب نبوت خاتمالانبیاء، باب ولایت باز شد.
بعد از رفتن پیامبر خاتم(صلیاللهعلیهوآله) قرار نیست دین جدیدی آورده شود؛ بلکه تمام دینداران و شریعتمداران کارشان تدارک شرایط برای قیام قائمآلمحمد(عجلاللهفرجه) است. چنانکه در سیرۀ تمام ائمه(علیهمالسلام) این را میبینیم. نمونهاش حضرت اباعبدالله(علیهالسلام) بود که با شهادتش تدارک حکومت عدل الهی را میکرد؛ "يَعْبُدُونَنِي لَا يُشْرِكُونَ بِي شَيْئًا"[4].
به تبع اهل بیت(علیهمالسلام) ما مسلمانان هم قضایی به غیر از آمادگی برای ظهور نداریم و تمام وظایفمان باید بر این محور بچرخد. پس مشاهدۀ امت آخرالزمان مشاهدۀ نبی در رسالتش نیست؛ بلکه مشاهدۀ نبی در خلافت و ولایتش است.
[1]- مشاهده حتی از مرتبۀ عینالیقین هم بالاتر است. توضیح آنکه مراتب یقین را معمولاً با مثالی معرفی میکنند: گاهی فقط به وجود آتش علم داریم، بدون آنکه آن را ببینیم، در مرحلۀ بعد دود ناشی از آتش را میبینیم و در مرتبۀ عالیتر آنقدر به آتش نزدیک میشویم که گرمای آتش را کاملاً حس میکنیم و این همان عینالیقین است. مشاهده از این مرتبه هم بالاتر است؛ یعنی مرتبهای است که خود در آتش بسوزیم و خاکستر شویم. یعنی خاصیت آتش را به خود بگیریم؛ و این همان چشیدن است.
[2]-سورۀ بقره، آیۀ 18: کر و گنگ و کور
[3]- سورۀ قصص، آیۀ 56: قطعاً تو نمیتوانی هر که را خود دوست داری هدایت کنی.
[4]- سورۀ نور، آیۀ55: "وَعَدَ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَ عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَيَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِي الْأَرْضِ كَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَلَيُمَكِّنَنَّ لَهُمْ دِينَهُمُ الَّذِي ارْتَضَىٰ لَهُمْ وَلَيُبَدِّلَنَّهُمْ مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْنًا يَعْبُدُونَنِي لَا يُشْرِكُونَ بِي شَيْئًا"؛ خدا به كسانى از شما كه ايمان آورده و كارهاى شايسته كردهاند، وعده داده است كه حتماً آنان را در اين سرزمين جانشين [خود] قرار دهد؛ همانگونه كه كسانى را كه پيش از آنان بودند جانشين [خود] قرار داد، و آن دينى را كه برايشان پسنديده است به سودشان مستقر كند و بيمشان را به ايمنى مبدل گرداند [تا] مرا عبادت كنند و چيزى را با من شريک نگردانند.
نظرات کاربران